دنازو انا یاد
پوهنمل شاه محمود ((محمود))
روابط ميرويس هوتکى با شاهان گورگانى هند
مقدمه:
طوفان مغول و تاتار از جمله وقايعى بود که مثل اکثر بلاد مشرق بر پيکر افغانستان
صدمات بزرگى وارد کرد و ملت شجيع افغان براى مدمت تقريباً پنج قرن با حکام مربوطه
انها پنجه نرم کرد و پيوسته در کوشش بود تا حکومات ملى خود رامجدداً تاسيس نمايد.
حکام مغول و تيمورى در طول قرنها با مردم افغانستان در مجادله بسر برده و صدمات
بزرگى رامتحمل شدند و بعضاً با امتيازاتى که به افغانها دادند تا حدى توانستند خود
را از صدماتى نجات دهند، در قرن دهم هجرى، صفوى هاى فارس و اوزبک هاى ماوراء النهر
به تهاجمات خود به افغانستان شروع نموده در تجزيه ولايات افغانستان به اقداماتى
متوسل شدند. بابر که در کابل پاى خود را محکم کرد پسانتر با اشغال هند از خانواده
افغان (لودى ها) پايتخت را به انجا انتقال داد و در نتيجه شکست اوزبکها از صفويان
قسمت هاى غربى افغانستان بدست صفوي ها افتاد. و به اينصورت در طول دوصد سال ديگر
ولايات شرقى و کابل، بدخشان و مضافات ان در دست گورگانى هاى هند و ولايت هرات و
سيستان در قبشه صفوى ها بود، ولايت قندهار منطقه متنازع فيه هر دو دولت بو که زمانى
بدست يکى و مدتى بدست ديگرى بود.
در سال ٩٥٢هجري همايون پسر بابر در بدل معاونتى که از طهماسب صفوى براى بدست اوردن
اقتدار از دست رفته حاصل داشت قندهار را به فارس گذاشت ولى پس از چندى دوباره اين
ولايت به دولت گورگانى هند مربوط گرديد در دوران جلال الدين اکبر قندهار در دست
گورگانى ها بود ولى در سال ١٦٢٢م در عهد جانگير، شاه عباس پادشاه فارس (٩٥٨- ١٠٣٨
هجري) اراده اشغال قندهار نمود و با اردوى بزرگى عازم قندهار شد پس از محاصره چهل
روز اين شهر را بدست اورد و در عهد جهانگير گورگان ها کدام اقدام ديگر براى اشغال
مجدد قندهار بعمل نياوردند و تا هنگام قيام ميرويس خان هوتکى تسلط صفوى ها بر
قندهار بود.
قيام ميرويس خان و تشکيل دولت هوتکى:
ميرويس پسر شاه عالم متولد در سال ١٦٧٣م است مادرش نازو دختر يکى از خان هاى عشيره
توخى بود، ميرويس در محيط شهرى قندهار رشد کرد. اين شهر از نظر صنعت و تجارت و پيشه
ورى و فرهنگ رونق داشت و نسبت به فقر و عسرت زندگى مردمان کوهستان شرق، مردم جنوب
نسبتاً مرفه تر بودند و قندهار که در سر راه تجارتى بين هند و ايران قرار داشت براى
تشکيل يک دولت ملى مساعدتر بود.
ميرويس از نزديک شاهد استبداد و ظلم و تبعيض حکومت خارجى نسبت به هموطنانش گرديد
(١) ميرويس بخاطر رهايى مردم و کشور خويش از دست صفويان چهار بار به دربار شاه حسين
صفوي داد خواهى نمود و ضمناً اوضاع دربار را مطالعه کرد. چون ميرويس از فرياد رسى و
داد شنوى دربار اصفهان مايوس گشت از انجا عزم بيت الله نمود و از علماى عرب فتوا
قتل گرگين و جواز جنگ را بدست اورد. و بدربار اصفهان نيز انقدر نفوذ کرد که
درباريان را نسبت به گرگين ظنين تر ساخت بعد ازين ميرويس خان به قندهار برگشت و
جرگه ملى بزرگ را در کوکران، مانجه جمع و سوگند نمودند تا تسلط اجنبى را از کشور
خويش بر اندازند.
بعد از ان ميرويس خان به مدد تمام اقوام قندهار گرگين خان بيگلر بيگى صفويان را با
تمام لشکر او قتل کرده و شهر قندهار رابدست اوردند.(٢)
روابط ميرويس با دربار گورگان هند:
قندهار از حيث جغرافياى در بين دو سلطنت ايران و هند اهميتى به سزا داشت و وقتيکه
مبارزين ملى به قيادت ميرويس خان پرچم استقلال را بر ان ديار افراشتند از يکطرف
دربار گورگانى هند از استماع اين خبر به تزلزل افتاد و استقلال افغانها را براى خود
خطرى بزرگ دانست زيرا که حکمداران گورگانى هند از تجديد عظمت و امپراطورى غوريان،
خليجان و لوديان ترسيدند.
پوهاند عبدالحى حبيبي به نقل از صمصام الدوله و خافى خان مى نويسد.
وقتيکه خبر اعلان استقلال افغانها را تا جاى به رسميت شناختند ولى با دربار اصفهان
مفاهمه کردند تابدفع اين واقعه که براى ملک و ملت طرفين خلاف راى صايب است به زودى
بکوشند(٣) اما حاجى ميرويس خان که موقعيت خطرناک خود را در بين دو سلطنت قوى بخوبى
درک کرده بود بزرگان ملت را در جرگه سومين فراهم اورد و بعد از انکه موقف سياسى ملت
افغان را در بين دو دولت شرقى و غربى با قواى ايشان نشان داد گفت: (( اگر با من
متفق باشيد و ياورى کنيد. همواره پرچم حريت را بلند خواهيم داشت و نخواهيم گذاشت که
باز (ربقه) غلامى اجانب بگردن ما افتد. کسانيکه غلامى اجانب رامى پذيرند، ما را با
ايشان ربطى و مودتى نيست و در ديار ما سکونت نکنند)) (٤)
جرگه ملى بعد از شنيدن خطابه زعيم ملى با وى موافقت کرده و مواعيد موکدى دادند که
تا دم واپسين از ازادى و استقلال ملى خويش دفاع کنند. (٥)
اخبار وقايع قندهار بزودى بدربار صفوى رسانيده شد و ميرويس خان هم نامه اى را به
پادشاه صفوى ارسال داشت. مرحوم حبيبى به نقل از اثر جنگ افغان و فارس مى نگارد:
ميرويس در نامه خويش ياد اور شده بود: بادشاه از تدبير کار بگيرد و قشونى را به
قندهار نفرستد. زيرا تمام افغانان به کشتار ايشان دست بر قبضه شمشير ايستاده اند و
اگر مجبور شوند شايد قندهار را به پادشاه دهلي بسپارند، بنا بر ان پادشاه صفوى بايد
موقع سياسى اين کشور را ملحوظ دارد. (٦)
تلاش صفوى ها بخاطر اشغال دوباره قندهار به ثمر نرسيد و ميرويس خان درين هنگام از
يک طرف جنگ را باصفوى ها ادامه داد و از جانبى روابط سياسى خود را بادربار گورگانى
هند بهتر ساخت. و براى تشييد روابط دوستانه سياسى حاجى امکو برادر خود را بحيث سفير
بدربار دهلى نزد فرخ شيرگورگانى فرستاد و هداياى دوستانه را بذريعه وى ارسال داشت.
(٧)
فرستادن سفير به هند، فهم سياسى و مهارت نظامى ميرويس را نشان ميدهد بخاطر انکه ترس
اين بود که دولت صفوى نيز با هند همدست شود و خاک افغانى را بين خود تقسيم نمايد.
از اين رو ميرويس نيکه با اينکه از نيت دربار گورگانى هند نسبت به افغانها بى اطلاع
نبود وى باز هم براى اينکه وضعيت را خوبتر بخود روشن کند و هم بنابر تقاضا و وجيبه
همسايگى خواست نيات دوستانه افغانان را به شاهان متذکره روشن بسازد و وهميکه از
استقلال افغانها براى دربار هند توليد شده بود رفع نمايد و حتى يکقدم فراتر گذاشته
از دربار هند در وقت ضرورت استعانت کند.
به اساس همين مفکوره سفير افغانى مکتوبى را مبنى بر خواهشات دوستانه افغانان و
اطلاع تصميم ازادى خواهان نسبت به استقلال خاک خود در سال (١٧٠٩م) به عنوان شهزاده
دربار هند نوشت.
(( ما افغانان نسبت به تمام همجواران به همسايگى شاه هندوستان افتخار داريم، زيرا
همکيش و هم مذهب هستيم. و به همين نسبت اعتماد قوى داريم که در موقع ضرورت با ما
معاونت خواهد کرد.
ما عليه شاه فارس تصميم گرفته ايم زيرا او براى تجاوز و براى محاربه بر ضد مذهب ما
قشون مى فرستند ازين جهت ما از مقتدر ترين شهزاده خواهش ميکنيم تا حقيقت حال ما را
در پيشگاه معظم ترين پادشاه هند تقديم و روشن نمايند)).
چون فعلاً در ان ولا (هند) امنيت به کلى حکمفرماست هر گاه در وقت ضرورت يکدسته قشون
براى معاونت و پشتيبانى ما فرستاده شود به يمن و رحمت خداوند بر ضد دشمنان مذهب خود
غالب و مظفر خواهيم شد.
افغانها شجيع هستند و شايد بعض مقتضيات ما را مساعد نمايد که در هنگام يکجا شدن دو
قشون (افغان و هند) بعض از توابع فارس را تحريک نمايم (٨) و پادشاه هند انها را
مددنمايند و اگر به هيچ حال طاقت مقاومت نيارند جمع تجدريف افغان کوچيده ورو به
هندوستان اورند.(٩)
وقتيکه اين مکتوب به شاه هند رسيد تو هم خطريکه از استقلال افغانها نزدشان توليد
شده بود رفع گرديد، نامه اوران را مورد نوازش قرار دادند باجواب اطمينان بخش مرخص
نمودند.
دربار دهلى حکمران قندهار به رسميت شناخت و خطاب (حاجي امير خانى) را با تحف شمشير
و فيل بدربار ميرويس گسيل داشت. (١٠) اما عمر اين زمامدار بزرگ افغان انقدر طول
نکشيد که مقاصد بزرگ خود را در راه توحيد ولايات افغانستان عملي کند وى در طول هشت
سال حکومت قندهار و ولايات نزديک انرا متحد ساخت تا اينکه در نومبر ١٧١٥م وفات
يافت.
روح ازادى خواهى و جذبه ملى را که او در ملت خود احيا نمود از بين نرفت قيام ملى را
که او بعمل اورد و احساساتى را که در ملت قهرمان افغان احيا نمود موجب تشکيل مجدد
سلطنت بزرگ افغانها گرديد.
ماخذ
١- غبار، ميرغلام محمد، افغانستان در مسير تاريخ، کابل، ١٣٤٦) ص ٣١٧
٢- حبيبى، عبدالحى، تاريخ مختصر افغانستان جلد دوم، کابل ١٣٤٩، ص ٧٣-٧٤
٣- حبيبي، عبدالحى، ايضاً، ص
٤- بېنوا، عبدالروف، هوتکى ها، کابل، ١٣٣٥، ص ٥٢-٥٦
٥- افغانى سيد جمال الدين، تتمة البيان فى التاريخ الافغان، ترجمه محمد امين
خوگيانى ، کابل، ١٣١٧، ص ٧٩
٦- حبيبى، اثر قبل الذکر، ص ٦٤
٧- ايضاً، ص ٧٥
٨- بېنوا، اثر قبل الذکر، ص ٦٤
٩- کروينسکى، تاريخ سياح مسيحى، کابل، ١٣٦٣، ص٢٦
١٠- حبيبى، اثر قبل الذکر، ص ٧٨